چرا استارتاپ راه‌اندازی نمی‌کنیم؟! – قسمت دوم

۰۰/۱۱/۹

در قسمت اول این مقاله، 7 دلیل رایج برای اینکه استارتاپ خود را شروع نمی‌کنید را بررسی کردیم، در ادامه به معرفی 9 دلیل بعدی می‌پردازیم: 8. فضایی برای استارتاپ‌های بیشتر وجود ندارد اکثر مردم وقتی تعداد روزافزون استارتاپ‌ها را می‌بینند، چنین فکری می‌کنند: “این نمی‌تواند ادامه پیدا کند”. در واقع آن‌ها فکر می‌کنند که […]

در قسمت اول این مقاله، 7 دلیل رایج برای اینکه استارتاپ خود را شروع نمی‌کنید را بررسی کردیم، در ادامه به معرفی 9 دلیل بعدی می‌پردازیم:

8. فضایی برای استارتاپ‌های بیشتر وجود ندارد

اکثر مردم وقتی تعداد روزافزون استارتاپ‌ها را می‌بینند، چنین فکری می‌کنند: “این نمی‌تواند ادامه پیدا کند”. در واقع آن‌ها فکر می‌کنند که در فضای استارتاپ‌ها محدودیت وجود دارد. اما این درست نیست! چرا باید محدودیتی در ایجاد یک شرکت 5 یا 1000 نفره وجود داشته باشد؟

تقریبا همه کسانی که کار می‌کنند در حال برطرف کردن نوعی از نیازهای مردم هستند. نکته اینجاست که تجزیه شرکت‌ها به استارتاپ‌های کوچک‌تر باعث از بین رفتن نیازهای افراد نمی‌شود، بلکه شبکه‌ای از استارتاپ‌ها می‌توانند نیازهای موجود را به صورت کارآمدتری نسبت به چند شرکت غول پیکر برآورده سازند. و این به معنای وجود فضای نامحدود برای استارتاپ‌هاست.

از طرف دیگر هیچ معیار مطلقی برای ثروت مادی وجود ندارد. همانطور که بسیاری از چیزهایی که در گذشته لوکس به شمار می‌رفتند، اکنون بدیهی هستند، احتمالا فرزندان ما نیز چیزهایی را که ما به شدت آن‌ها را لوکس می‌دانیم، به عنوان یک محصول یا خدمات بدیهی بپذیرند. بنابراین هیچ محدودیتی در تعداد استارتاپ‌ها حتی در یک حوزه وجود ندارد.

البته موضوع فضای محدود برای استارتاپ‌های جدید معمولا به طور دقیق و واضح بیان نمی‌شود و اغلب حالت مغالطه دارد. بنابراین ممکن است بیشتر آن را به این صورت شنیده باشیم: “استارتاپ‌های زیادی وجود دارند که گوگل، مایکروسافت و یاهو می‌توانند آن‌ها را بخرند”.

اما همانطور که می‌دانید دلیل اینکه شرکت‌های بزرگ، استارتاپ‌ها را می‌خرند، این است که این استارتاپ‌ها چیزی ارزشمند خلق کرده‌اند. بنابراین چرا باید محدودیتی در خلق چیزهای ارزشمند وجود داشته باشد؟

9. داشتن خانواده

این یک دلیل موجه است. ما راه‌اندازی استارتاپ برای کسی که سرپرستی یک خانواده را برعهده دارد، توصیه نمی‌کنیم. نه اینکه ایده بدی باشد، اما ترجیح می‌دهیم مسئولیت مشاوره یک جوان 22 ساله را برعهده بگیریم تا یک فرد دارای خانواده. زیرا اگر آن‌ها شکست بخورند، همچنان شغلی در مایکروسافت برای آن‌ها وجود ندارد، اما شکست استارتاپ یک سرپرست خانواده احتمالا غم ‌انگیز خواهد بود.

اگر سرپرستی خانواده را برعهده دارید و می‌خواهید استارتاپ راه‌اندازی کنید، بهتر است یک بیزینس مشاوره راه‌اندازی کنید، بعدها می‌توانید آن را به فروش محصول تبدیل کنید. هرچند که نمی‌توانید از دل چنین کسب و کاری یک گوگل دیگر دربیاورید، اما قطعا بدون درآمد نخواهید ماند!

راهکار دیگر بجای راه‌اندازی استارتاپ جدید، پیوستن به یک استارتاپ موجود است. اینکه یکی از اولین کارمندان یک استارتاپ باشید، تفاوت زیادی با بنیان‌گذار بودن ندارد. البته هم از جهات خوب و هم بد.

بطور کلی می‌توان نتیجه گرفت که سعی کنید در جوانی استارتاپ خود را راه‌اندازی کنید.

10. نداشتن استقلال مالی

این یک بهانه خوب برای راه‌اندازی نکردن استارتاپ است. استارتاپ‌ها استرس‌زا هستند. اما سوال اینجاست که اگر به پول نیاز ندارید پس چرا می‌خواهید استارتاپ راه‌اندازی کنید؟

11. نداشتن تعهد

بسیاری از افراد در 20 سالگی به دلیل نداشتن تعهد، استارتاپ خود را شروع نمی‌کنند. در واقع در آن سن بیشتر از هر چیز دیگری برای آزادی ارزش قائل هستید و از انجام کاری که نیاز به تعهد چندین ماهه دارد فراری هستید. با این حال اگر می‌خواهید وقت خود را صرف تفریح و سفر کردن، مشارکت در یک گروه موسیقی و سایر امور کنید، یک دلیل کاملا موجه برای راه‌اندازی نکردن یک استارتاپ دارید.

برای به موفقیت رسیدن یک استارتاپ، سه یا چهار سال زمان نیاز است (البته اگر در اولی شکست بخورید، موفقیت بعدی سریع‌تر حاصل می‌شود). بنابراین اگر در چنین مقیاسی تعهد ندارید، باید بیخیال راه‌اندازی استارتاپ شوید.

با این حال اگر یک شغل معمولی را انتخاب کنید، نهایتا به اندازه مدت زمان مورد نیاز برای موفقیت یک استارتاپ در آنجا کار خواهید کرد و همچنین متوجه می‌شوید که کمتر از تصوری که نسبت به این شغل‌‌ها داشتید، وقت آزاد دارید!

اما اگر همینقدر تعهد دارید که به جلسه مشاوره راه‌اندازی استارتاپ بروید، احتمالا تعهد لازم برای راه‌اندازی یک استارتاپ را دارید.

12. نیاز به داشتن یک ساختار

بنظر ما افرادی که نیاز به ساختار دارند، یعنی نیاز به کسی دارند که به آن‌ها بگوید چه کاری انجام دهند. به عنوان مثال، اتفاقی که در مشاغل نظامی یا فرقه‌های مذهبی می‌افتد به همین شکل است. اگر شما نیز یکی از افرادی هستید که به ساختار نیاز دارید نباید استارتاپ راه‌اندازی کنید یا حتی برای کسی کار کنید!

در یک استارتاپ به طور کامل به شما گفته نمی‌شود که چه کاری انجام دهید. هرچند که قطعا فردی به نام مدیرعامل وجود دارد، اما شما باید حجم بیشتری از کار را خودتان مدیریت کنید. در واقع در استارتاپ‌ها هر فرد باید کاری را که نیاز است انجام دهد، نه اینکه کسی به او بگوید چه کاری انجام دهد.

اگر فکر می‌کنید چنین چیزی نشدنی است، به یک تیم فوتبال فکر کنید. 11 نفر در زمین با هم همکاری می‌کنند، اما تنها در شرایط خاص ممکن است به یکدیگر بگویند که هر کس چه کاری باید انجام دهند.

یکبار یک خبرنگار از دیوید بکهام پرسید: با توجه به اینکه بازیکنان تیم شما از 8 کشور مختلف هستند، آیا مشکلی وجود ندارد؟ او گفت هیچ مشکلی وجود ندارد. زیرا کمتر پیش می‌آید که نیاز به صحبت کردن داشته باشیم. زیرا همه افراد کار خود را به درستی انجام می‌دهند!

13. ترس از عدم اطمینان

بسیاری از افراد به دلیل اینکه احساس عدم اطمینان را دوست ندارند، از راه‌اندازی استارتاپ منصرف می‌شوند. به عنوان مثال اگر برای مایکروسافت کار می‌کنید، می‌توانید با دقت نسبتا بالایی پیش بینی کنید که چند سال آینده وضعیت شما چگونه خواهد بود. اما با راه‌اندازی استارتاپ ممکن است هر اتفاقی بیفتد.

اگر با عدم اطمینان مشکل دارید بگذارید این موضوع را حل کنیم: اگر یک استارتاپ راه‌اندازی کنید، احتمالا شکست خواهد خورد. با این حال چنین تجربه‌ای اصلا تجربه بدی نیست! در واقع باید به بهترین‌ها امیدوار باشید، اما انتظار بدترین‌ها را داشته باشید. بدترین حالت این است که حداقل تجربه جالبی خواهد بود و در بهترین حالت نیز ثروتمند خواهید شد.

هیچکس با شکست استارتاپ‌تان شما را سرزنش نخواهد کرد، مگر اینکه تلاش خیلی زیادی کرده باشید. البته اگر تلاش زیادی کرده باشید، شکست نخواهید خورد!

در گذشته، کارکنان و کارآفرینان، اغلب خود را در مقابل یکدیگر می‌دانستند، اما اکنون این موضوع وجود ندارد. با نظرسنجی که از مدیران شرکت‌های بزرگ داشتیم، متوجه شدیم که آن‌ها ترجیح می‌دهند بنیان‌گذار یک استارتاپ شکست خورده را استخدام کنند تا کسی که آن زمان را با کار در شرکت‌های بزرگ سپری کرده است.

 14. متوجه نیستید که از چه چیزی اجتناب می‌کنید!

جالب است بدانید افرادی که یک یا دو سال برای دیگران کار کرده‌اند، نسبت به کسانی که مستقیما بعد از دانشگاه استارتاپ خود را راه‌اندازی می‌کنند، بنیان‌گذاران بهتری می‌شوند! به این دلیل که آن‌ها می‌دانند اگر استارتاپ‌شان شکست بخورد، باید برای دیگران کار کنند و کار کردن برای دیگران اصلا خوب نیست!

احتمالا تابحال شغل‌های فصلی را امتحان کرده‌اید یا تجربه کارآموزی دارید. از رو ممکن است فکر کنید که می‌دانید کار کردن برای دیگران چگونه است. اما در واقع نمی‌دانید! کار واقعی با چنین کارهایی کاملا متفاوت است. زیرا در کارآموزی انتظار خاصی از شما نمی‌رود.

وقتی که جایی کار کنید متوجه این تفاوت خواهید شد. ابتدا باید برای یافتن کار تلاش کنید، سپس باید سعی کنید تا جایگاه خودتان را در آنجا حفظ کنید. همچنین احتمالا باید روی چیزهای خسته کننده کار کنید، زیرا بیشتر کارهایی که شرکت‌های بزرگ انجام می‌دهند خسته کننده است. در نهایت این کار هرچند آسان بوده و دستمزد بالایی هم داشته باشد، اما باعث تضعیف روحیه شما می‌شود.

و این تمام ماجرا نیست. چیزی که باعث می‌شود از یک شغل معمولی بدتان بیاید، این است که زمان‌های خاصی برای کار کردن شما تعریف می‌شود. در واقع ممکن است زمان‌هایی وجود داشته باشد که مطلقا تمایلی به کار کردن نداشته باشید، اما مجبورید سرکار بروید و وانمود کنید که در حال کار کردن هستید.

اما در محیط استارتاپ تقریبا هیچکدام از این موارد وجود ندارند. در اغلب استارتاپ‌ها چیزی به عنوان ساعات کاری مفهوم ندارد. چرا که کار و زندگی شما مخلوط می‌شود. بنابراین هرگز مجبور به تظاهر کردن نخواهید بود. زیرا ساعت‌هایی که واقعا می‌خواهید کار کنید، کار می‌کنید!

به عنوان مثال اگر در یک شرکت بزرگ کار ‌کنید و در وسط روز چرت بزنید، کاملا غیرحرفه‌ای بنظر می‌رسد. اما اگر هنگام کار بر روی استارتاپ‌تان به خواب عمیق بروید، هم‌بنیان‌گذاران شما تصور می‌کنند که از شدت خستگی خواب‌تان برده است.

15. والدین‌تان می‌خواهند که پزشک شوید!

تعداد قابل توجهی از افرادی که می‌توانستند بنیان‌گذار یک استارتاپ باشند، احتمالا توسط والدین خود از انجام این کار منصرف شده‌اند. البته این به این معنی نیست که به حرف والدین‌تان گوش ندهید. اما دلایلی را برای شما عنوان می‌کنیم که چرا یک شغل امن (مثل پزشکی) ممکن است آن چیزی نباشد که والدین‌تان واقعا برای شما می‌خواهند.

دلیل اول این است که والدین نسبت به فرزندان‌شان محافظه‌کارتر از خودشان عمل می‌کنند! اما یادتان باشد که در همه امور، پاداش متناسب با ریسک است. بنابراین والدین بدون اینکه متوجه باشند، با محافظت از فرزندان خود در برابر ریسک، از آن‌ها در برابر پاداش نیز محافظت می‌کنند. اگر والدین چنین دیدی را داشتند، احتمالا از شما می‌خواستند که بیشتر ریسک کنید!

دلیل دیگری که ممکن است حق با آن‌ها نباشد این است که چنین چیزی در ذهن آن‌ها نهادینه شده است. در واقع آن‌ها تنها به این دلیل که به بیماران کمک کنید نمی‌خواهند پزشک شوید، بلکه پزشکی را به عنوان یک شغل پردرآمد و با پرستیژ می‌دانند. در واقع در دهه‌های گذشته تنها شغل ایده‌آل پزشکی بود. اما اکنون قطعا اینطور نیست.

والدینی که از شما می‌خواهند پزشک شوید، احتمالا متوجه نباشند که چقدر اوضاع تغییر کرده است. آیا اگر شما استیو جابز بودید باز هم ناراضی بودند؟ بنابراین بجای اینکه شغل ایده‌آل آن‌ها را انتخاب کنید، بهتر است ویژگی‌های مورد نظر آن‌ها را برآورده کنید. در واقع به این فکر کنید که چرا آن‌ها می‌خواهند پزشک شوید. آیا راه بهتری برای رسیدن به درآمد و اعتبار زیاد وجود ندارد؟

16. باید در کنار آن یک شغل داشته باشید.

این مورد احتمالا مهمترین دلیلی است که افراد به دنبال یک شغل معمولی می‌روند. شاید بدیهی بنظر برسد که اگر به پول نیاز دارید باید شغل پیدا کنید. اما این سنت بیشتر از صد سال قدمت ندارد! قبل از آن، راه پیش‌فرض برای امرار معاش، کشاورزی بود. بنابراین در نظر گرفتن یک سنت صد ساله به عنوان پیش‌فرض برای زندگی شاید کار درستی نباشد. به ویژه در عصری که همه چیز به سرعت در حال تغییر است.

شاید این روزها مشابه روزهایی باشد که پدران ما از کشاورزی به سمت داشتن یک شغل که لزوما کشاورزی نبود، تغییر رویکرد دادند. و زمانی که این تغییر آغاز شد، احتمالا تقلا برای رسیدن به ثروت از راهی به جز کشاورزی دیوانگی به شمار می‌رفت.

همانطور که این موضوع برای آن‌ها ترسناک بنظر می‌رسید، امرار معاش بدون داشتن یک شغل معمولی نیز برای ما ترسناک است. اما به این فکر کنید که چگونه برای Larry و Sergey کار خواهید کرد در حالی که آن‌ها خودشان شغلی پیدا نکردند؟

به دهقانان قرون وسطی فکر کنید که چگونه تمام عمرشان را در مزارع خود کار می‌کردند، در حالی که محصولات مازاد خود را به اربابان و کشیشان به عنوان مالیات می‌دادند. تعجب برانگیز نیست اگر آیندگان به افرادی که دارای شغل معمولی هستند همینطور نگاه کنند! آن‌ها با خود می‌گویند: چقدر بد است که هر روز به یک اتاقک در دفتر شرکت خود بروید و کسی که رئیس آن‌جاست به شما بگوید که چکار باید انجام دهید. اصلا چگونه تحمل می‌کردند که در اوج خستگی از خواب بلند شوند و سرکار بروند؟

بنابراین استارتاپ‌ها تنها به این دلیل که راهی برای ثروتمند شدن هستند، جالب نیستند، بلکه آن‌ها نمایانگر یکی از تغییرات نادر و تاریخی در مورد نحوه خلق ثروت هستند. و جالب‌تر آنکه تنها تعداد انگشت شماری از این تغییرات بزرگ اقتصادی در تاریخ بشر وجود داشته است. پس با این وجود چرا نباید استارتاپ راه‌اندازی کنیم؟

دیدگاه کاربران

پیام‌های حاوی کلمات رکیک و توهین آمیز منتشر نخواهد شد