نگاهی متفاوت به مفهوم استارتاپ و کارآفرینی

۹۸/۰۷/۲۸

پژوهش ها نشان می دهد که به علت بالاتر بودن سرعت رشد «استارتاپ‌ها» نسبت به شرکت‌های بزرگ، رابطه ای اثرگذار میان استارتاپ‎‌ها و رشد اقتصادیِ هر کشور وجود دارد.واژه «استارتاپ» در سال‌های اخیر کاربرد زیادی در فضاهای کسب وکاری داشته و امروز کمتر کسی است که این اصطلاح به گوشش نخورده باشد. در مورد استارتاپ […]

پژوهش ها نشان می دهد که به علت بالاتر بودن سرعت رشد «استارتاپ‌ها» نسبت به شرکت‌های بزرگ، رابطه ای اثرگذار میان استارتاپ‎‌ها و رشد اقتصادیِ هر کشور وجود دارد.
واژه «استارتاپ» در سال‌های اخیر کاربرد زیادی در فضاهای کسب وکاری داشته و امروز کمتر کسی است که این اصطلاح به گوشش نخورده باشد. در مورد استارتاپ تعریف‌های زیادی ارائه می‌شود، اما واقعیت این است هیچ تعریف دقیقی برای استارتاپ وجود ندارد. پل گراهام بنیانگذار شتابدهنده Y Combinator در مورد استارتاپ می‌گوید:« استارتاپ کسب‌وکاری است که برای رشد سریع طراحی شده است.» وی معتقد است تنها ویژگی پایه ای برای استارتاپ، رشد سریع است و هر چیزی غیر از آن لزوما توصیف کننده استارتاپ نیست. با در نظر گرفتن این موضوع می‌توان تعریف کلی زیر را در مورد استارتاپ ارائه کرد:

تعریف استارتاپ

استارتاپ کسب‌وکاری کوچک با سرمایه‌اندک است که بر پایه یک ایده نوآورانه، به تازگی تاسیس شده، پتانسیل رشد بالا در مدت زمان کوتاهی دارد و برای ادامه رشد خود نیاز به سرمایه‌گذاری دارد.

تعریف استارتاپ

البته همانطور که گفته شد، تنها ویژگی مهم و الزامی در تعریف بالا، رشد زیاد در مدت کوتاه است. برای روشنتر شدن تعریف استارتاپ، به بررسی هر یک از ویژگی‌ها با ذکر مثال می‌پردازیم:

پتانسیل رشد بالا در مدت کم


مهمترین ویژگی که استارتاپ‌ها باید داشته باشند، رشد سریع است. فرض کنید یک شرکت تعمیرات رایانه راه‌اندازی کرده اید. این شرکت بعد از راه‌اندازی در صورت برنامه تبلیغاتی خوب، می‌تواند رشد کند و در منطقه اطراف محل اسکان خود، مشتریان زیادی جذب کند. اما این شرکت برای اینکه بتواند در سطح یک کشور توسعه پیدا کند چقدر زمان و بودجه نیاز دارد؟مطمئنا رشد زیاد در مدت کم برای این شرکت اتفاق نخواهد افتاد. در مقابل استارتاپ‌هایی مثل اسنپ و کافه بازار می‌توانند خیلی سریع خدمات خود را در سطح کشور توسعه دهند. این ویژگی استارتاپ‌ها باعث می‌شود علی رغم شروع نه چندان قدرتمند، چشم انداز روشنی برای آینده داشته باشند. این ویژگی به «مقیاس پذیر بودن (scalability)» هم شناخته می‌شود. به طور دقیق‌تر کسب‌و‌کار مقیاس‌ پذیر کسب و کاری است که چشم انداز آن فراتر از یک شرکت کوچک محلی باشد و بتواند در مدت کوتاهی به یک شرکت بزرگ یا حتی یک صنعت تبدیل شود.

برای اینکه مفهوم مقیاس پذیری بهتر روشن شود، بدنیست روند افزایش درآمد هلدینگ هتل های بین‌المللی هیلتون را با استارتاپ Airbnb مقایسه کنیم. هلدینگ هیلتون یکی از بزرگترین کمپانی‌های جهان در صنعت هتلداری است و در بیش از 100 کشور دنیا صاحب هتل می باشد. این شرکت در سال 1919 تاسیس شده و 100سال قدمت دارد.
در مقابل استارتاپ Airbnb بستر آنلاین اجاره اتاق و اقامتگاه است و در سال 2009 تاسیس شده است.

همانطور که در نمودار مشخص است، درآمد استارتاپ Airbnb از سال 2013 تا 2018 بیش از 11 برابر شده و در سال 2018 از درآمد شرکت هیلتون نیز فراتر رفته است. این نمودار به خوبی گویای مقیاس پذیر بودن استارتاپ‌هاست.

مقیاس پذیری استارتاپ
مقایسه درآمد هتل های هیلتون و Airbnb

نمودار زیر نشان دهنده مدت زمان رسیدن به ارزش یک میلیارددلار برای استارتاپ‌های یونیکورن می‌باشد. هماطور که در تصویر مشهود است، اکثر استارتاپ‌های یونیکورن در مدت کمتر از 5 سال به چنین ارزشی رسیده اند.

زمان لازم برای میلیارد دلاری شدن استارتاپ‌های یونیکورن
زمان لازم برای میلیارد دلاری شدن استارتاپ‌های یونیکورن

در نهایت باید گفت هر شرکت بزرگی که امروز می‌بینیم، لزوما مقیاس پذیر نیست. آنچه مقیاس‌پذیر بودن را تعریف می کند، توانایی رشد زیاد در مدت کوتاه (کمتر از 5 سال) است. گروه هتل‌های هیلتون امروز یکی از شرکت‌های بزرگ دنیاست، اما مطمئنا استارتاپ‌ها برای رسیدن به چنین نقطه‌ای 100 سال زمان ندارند!

کسب وکار کوچک


با در نظر گرفتن این ویژگی، فروشگاه‌های زنجیره ای که همزمان در 10 شهر آغاز به کار می‌کنند نمی‌توانند استارتاپ باشند. استارتاپ‌ها کسب وکارهای کوچکی هستند که معمولا توسط افراد حقیقی با سرمایه ناچیز راه‌اندازی می‌شوند و آنچه بنیانگذاران را به ادامه راه امیدوار می‌سازد، فرصت‌های رشد پیش رو است.

ایده نوآورانه


استارتاپ‌ها معمولا با ایجاد یک کالای جدید، ارائه یک خدمت جدید و یا انجام بخشی از پروسه تولید و ارائه کالا یا خدمات با شیوه ای جدید، اقدام به تغییر بازار سنتی می‌نمایند. به عنوان مثال کارگاه خیاطی و تولید پوشاک را نمی‌توان استارتاپ در نظر گرفت. چرا که فاکتور نوآوری خاصی در آن وجود ندارد و در قیاس با کسب وکارهای سنتی تفاوتی ایجاد نمی‌کند.

نوپا بودن


یکی دیگر از ویژگی‌های اصلی استارتاپ، نوپا و نوظهور بودن آن است. بر این اساس شرکتی که 20سال از تاسیس آن می‌گذرد، نمی‌تواند استارتاپ باشد. حتی اگر هنوز جای رشد داشته باشد. در همین راستا برخی معتقدند شرکتی که به سودآوری رسیده باشد، استارتاپ نیست. (منظور از سودآوری این است که مجموع درآمدها از مجموع هزینه‌های جاری بیشتر باشد. در مورد استارتاپ‌ها به دلیل اینکه هزینه‌های توسعه بسیار بیشتر از درآمد جاری است، معمولا سودآوری در کمتر از 5 سال حاصل نمی شود.)

نیاز به سرمایه‌گذاری


استارتاپ‌ها برای دستیابی به اهدافشان، نیاز به جذب سرمایه دارند. این سرمایه در ابتدای تولد استارتاپ معمولا توسط بنیانگذاران تامین می‌شود. همچنین وام‌های بانکی و تسهیلات دولتی نیز می‌تواند در آغاز راه به استارتاپ‌ها کمک کند. در مراحل بعدی به تدریج با رشد استارتاپ و تثبیت مدل درآمد، بنیانگذاران می‌توانند سرمایه‌گذاران خطرپذیر را متقاعد کنند که استارتاپشان شانس موفقیت بالایی خواهد داشت. بدین ترتیب سرمایه‌گذاران در ازای دریافت بخشی از سهام استارتاپ سرمایه موردنیاز آن‌ها را تامین کنند. جذب سرمایه استارتاپ‌ها مرحله به مرحله انجام شده و در هر مرحله سرمایه‌گذار جدید با تصاحب بخشی از سهام استارتاپ، سرمایه موردنیاز را در اختیار بنیانگذاران قرار می‌دهد.

جمع بندی


با وجود همه توضیحات ارائه شده، باز هم نمی توان گفت تنها کسب و کارهایی که همه این ویژگی ها را داشته باشند، استارتاپ هستند. واقعیت این است که مفهوم استارتاپ با نوآوری گره خورده و نوآوری را نمی توان در چارچوب های تعریف شده گنجاند.
نکته مهم دیگر این است که معمولا یک شرکت تا زمانی استارتاپ است که در حال جذب سرمایه خصوصی و رشد است. به محض اینکه سهام یک استارتاپ در بازارهای عمومی عرضه شود، دیگر استارتاپ تلقی نمی شود. به عنوان مثال معروفترین استارتاپ سال های اخیر یعنی اوبر، بعد از عرضه عمومی سهامش دیگر در بین استارتاپ ها طبقه بندی نمی شود.

استارتاپ از نگاه سرمایه‌گذاران


به فرآیند سرمایه‌گذاری روی استارتاپ‌ها اصطلاحا Venture Capital به معنی سرمایه‌گذاری خطرپذیر یا سرمایه‌گذاری جسورانه می‌گویند. سرمایه‌گذاری جسورانه یعنی تامین مالی کسب‌وکارهای کوچک در ازای دریافت بخشی از سهامشان با این امید که پتانسیل رشد بالایی دارند.
طبیعتا چنین نوعی از سرمایه‌گذاری ریسک بالایی در بردارد اما در مقابل در صورت موفق شدن استارتاپ، سود فوق العاده ای را نصیب سرمایه‌گذار خواهد کرد.

داستان نقاش فیسبوک


برای اینکه پتانسیل رشد استارتاپ‌ها را بهتر درک کنیم، بد نیست ماجرای «دیوید چو» نقاش دفتر فیسبوک را مرور کنیم.

در سال 2005 «سین پارکر» مدیرعامل و همبنیانگذار فیسبوک، که از طرفداران «دیوید چو» نقاش معروف سبک گرافیتی بود، از وی خواست تا طراحی دیوارهای اولین دفتر فیسبوک را انجام دهد. دیوید چو برای انجام این کار مبلغ 60هزار دلار درخواست کرد. اما مدیران فیسبوک به دلیل اینکه تازه شروع به کار کرده بودند و چنین بودجه ای نداشتند، به وی پیشنهاد کردند که در ازای انجام این کار بخشی از سهام فیسبوک را به ارزش 60هزار دلار به او واگذار کنند. در آن زمان اکثر افراد به دلیل نرخ شکست بالای کسب وکارهای اینترنتی، چنین پیشنهادی را قبول نمی‌کردند، اما دیوید چو این پیشنهاد را پذیرفت. خود چو در این باره اظهار کرد: «فیسبوک اهمیتی برای من نداشت، به دلیل اعتقادی که به پارکر داشتم این پیشنهاد را پذیرفتم.»

بدین ترتیب دیوید چو در ازای دریافت سهام فیسبوک به ارزش 60هزار دلار کار طراحی دیوارهای دفتر را انجام داد. جالب است بدانید که ارزش سهامی که چو از فیسبوک دریافت کرد، در سال 2012 و در زمان عرضه عمومی این شرکت، به 200میلیون دلار رسیده بود!!!

البته که چنین رشدی در موارد انگشت شماری اتفاق می‌افتد، اما به طور معمول سرمایه‌گذاری در یک استارتاپ موفق می‌تواند سود چشمگیری برای سرمایه‌گذار به دنبال داشته باشد. طبق پژوهشی که موسسه Small biz  انجام داده است، 90درصد از استارتاپ‌های تازه تاسیس، شکست می‌خورند.

دیدگاه کاربران

پیام‌های حاوی کلمات رکیک و توهین آمیز منتشر نخواهد شد